ستاره باران

:|

 آب نعمت خیلی مهمیه ...  آبامون از ظهر دیروز قطع شده و تا الانم ادامه داشته ...

مثل اینکه آب منبع تموم شده  :|

حالا باز خوبه چون آب های ما برا چایی و اینا خوب نیس همیشه تو خونه آب تصفیه شده داریم وگرنه حتی یه چیکه آبم نمیتونستیم پیدا کنیم !

بیایید تو مصرف آب صرفه جویی کنیم عزیزان :)


ناجور به فکرم افتاده این ارشدو ثبت نام کنم بعد مرخصی بگیرم! چون شاید سال بعد نتونم قبول شم! ولی آیا میشه؟ کسی اطلاعی در این مورد داره؟ 

سال 91 که انتخاب رشته میکردم دانشگاهمون دو نوع رشته داشت که یکیش رتبه حدود 2000 اینا میخواس یکیشم در حدود 6000 ! منم که رتبه ام 2000 بود با اینکه اون نوع دومم انتخاب کرده بودم ولی کسر شانم میومد برم پیش 6000ها  بشینم! البته مصاحبه هم داشتیم که اگه امتیازم کم بود امکان داشت نوع دومیو قبول شم! شبش که قرار بود نتایجو بدن گفتم اگه نوع دومو قبول شم نمیرم !! زد و نوع اولیو قبول شدم ...

حالا بعد 3/5 سال وضع نوع دومیا از ما نوع اولیا بهتره! به اونا ترم تابستانی دادن ، هر ترم 24 واحد دادن و 7 ترمه تموم کردن و از مهرم میرن سر کارشون ولی ما هنوز بلاتکلیفیم ! میگن شما هم از مهر میرین سر کار ولی باید درستونم بخونین! اونم چطوری؟ دو ترم 10 واحدی بتون میدیم! یعنی عملا 9 ترمه تموم میشیم ! نوع دومیا کارشون خیلی آسون تر از ماست ! روحیه شون خیلی خوب تر از ما نوع اولیاس! درس های کارشناسیشونم خیلی آسون تر بود! تازه از مهر امسالم میرن سر کلاس ارشدشون ... ولی من باز هم یه سال عقب افتادم! همیشه یه سال عقب بودم! متولد دی ماه بودم و نیمه دوم! یه سال پشت کنکور موندم ! دانشگاهم ورودی بهمن شد! الانم که دارن یه سال درسمونو کش میدن ...

بزرگترین ضربه رو منو امثال من از مسئولین بی کفایتمون خوردیم ...


نتیجه ارشد

در کمال تعجب و حیرت خودم قبول شدم ---> کلیک
از همون انتخاب اولمم قبول شدم O_O
احتمال میدادم که از پیام نوری چیزی قبول شم ولی دانشگاه تبریز به نظرم محال بود ...
حالا یکی بیاد به این خانواده من بفهمونه که نمیشه امسال برم !! هی میگن میریم حرف میزنیم که ذخیره ش کنی سال بعد بری ولی فک نمی کنم بشه !
شیمی فیزیک قبول شدم که خودمم زیاد دوسش ندارم ترجیح میدم تجزیه ای ، آلی ای بخونم نه شیمی فیزیکی که اصلا قابل لمس نیست!
البته اصلا هم معلوم نیست که بتونم همراه کار کردن ارشد بخونم شاید فقط بشه تو پیام نور بخونم ولی خیلی دوس داشتم تو یه دانشگاه درست و حسابی ارشدمو بگیرم نه دانشگاهی مثل دانشگاه کارشناسیم :|

ارشدانه

سال قبل بعد کلی پرس و جو و ... برا ارشد ثبت نام کردم ولی چون ورودی بهمن ماه هستم میدونستم که اگه قبول شمم نمی تونم برم چون برا ترم 8 ، 22 واحد ناقابلم مونده بود!

به اصرار پدر جانم به صورت آزمایشی ثبت نام کردم و 40 هزار ناقابلم به فنا رفت!

موقع امتحانم دانشگاه بودم و فک میکردم تو همون شهر دانشگاهیم امتحانو میدم ولی از لطف کافی نت چی محترم تو شهر نزدیک شهر خودم افتادم که با شهر دانشگاهمم دو ساعت فاصله داشت!

اولش نمی خواستم برم ولی باز با اصرار پدر جان قرار شد یک روز قبل امتحان برم پیش دوستم که تو اون شهر خوابگاهی بود و فرداش امتحانو بدم!

دو روز قبله امتحان یهو به فکرم افتاد که قراره از چی امتحان بدم؟ اصلا چن تا دفترچه داره ؟ چن تا سواله؟ از کدوم درساس O_o

یه سرچی تو نت کردمو تازه فهمیدم چه خبره:دی

با کلی دردسر رفتم اون شهرو کلی هم به دوستم زحمت دادم و ساعت 7 راهی حوزه امتحانی شدم ! نمیدونم چند تا سوال بود ولی 4 ساعت باید سر امتحان میبودم ولی تو یه ساعت یه دور دفترچه رو خوندم و فقط 20 تا سوالو جواب دادم !یه ساعت بعدشم خوابیدم که گفتن میتونین برین :دی

منم زودی جمع و جور کردم برگشتم پیش دوستم ... بعده یه ساعتم سوار اتوبوس شدمو برگشتم ! تو راه که از جلو همون حوزه امتحانی رد میشدم هنوز یه ساعت از امتحان مونده بود ولی من داشتم برمیگشتم :دی

وقتی ام نتایجو اعلام کردن تو 7 تا شاخه 6 تاشو سراسری مجاز بودم در صورتی که فقط یه درسو 20 درصد زده بودم بقیش یا صفر بود یا یک یا منفی :نیش (کارنامه ام)

انتخاب رشته هم فقط پیام نور و شبانه زدم که اگه قبول شدم برا سال بعد مشکلی نباشه ...

فردا هم که نتایجو میدن ... نمیدونم قبول میشم یا نه :دی

شیلنگ

امروز قرار بود مامانم بره مراسم پاتختی ! لباساشو بهم داد که با دست بشورمش ! منم قشنگ شیلنگ و اینارو راه اندازی کردم شروع کردم 

بعده 5 دیقه :

من : مامان اپل لباست افتاد!

مامان : چی؟؟ کلا افتاد؟ باشه !

بعده 5 دیقه :

من: مامان مرواریدشم افتاد !

مامان : چیییییییی؟ باشه خودت میچسبونیش!

بازم بعده 5 دیقه!

من : مامان این لباست چرا اینجوریه؟ هر دفه یه چیزیش میفته! الانم دکمه اش افتاد ..

مامان : ...


تا حالا تجریه شیلنگ داشتین؟ نمیدونید چی جاشو خوب میکنه؟

خیال راحت

خیال راحت یعنی بعد از رفتن مهمونا جلوی تلویزیون دراز بکشیو و انواع اقسام خوراکیارو بذآری کنارت و نوش جان کنی

خیال راحت ینی بعده امتحانی که فکر میکردی فقط کار خدا و پیغمبره که پاس شی ولی استادش اونقد مرد باشه که فقط سوالای آسون و واضحو بده و تو نه تنها نیوفتاده باشی بلکه یه نمره خوبم بگیری

خیال راحت یعنی رسیدن مامان بابات وقتی تو خونه تنهایی و صداهای عجیب غریب میاد

خیال راحت یعنی خوشحالی خواهر بزرگترت

خیال راحت یعنی سلامتی مامان و بابات 

و در آخر خیال راحت یعنی نگران این نباشی که شب که سرتو میذاری رو بالش آیا بیدار میشی یا نه ...!


+ داری ستاره بارون می کنی شبآی غمگین منوووو :)

بآشه قبوله هرچی که تو بگی فقط نرو ...


مشهد

سلام ، حالتون خوبه؟ 

گفتم تا کشتی فینالمون شروع شه بیامو خاطرات مشهدمو بتویسم  http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_smile.gif

بعدا نوشت :

خسته نباااااااااااااااااشی دلاور :**

این یه مدال برامون از صد تا مدال کشورهای دیگه ارزشمندتره :) غیرتتو شکر :)


سفر خوبی بود .. خوش گذشت http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_lol.gif

یکشنبه ساعت نه و نیم راه افتادیم ، همونطور که گفتم انصافا اتوبوسمون عالی بود ولی خب خیلی تو راه بودیم! اگه با قطار یا هواپیما میرفتیم خیلی بهتر میشد ...

من و دوستام تو ردیف سوم نشسته بودیم جامون خوب بود .

تو رستوران ایرانیان زنجان ناهار خوردیم شامم تو یه رستوران نزدیک جمکران بودیم ، تو جمکرانم نزدیک یه ساعت موندیم و حرم حضرت معصومه هم حدودا نیم ساعت بعدم راه افتادیم طرف مشهد ... با اینکه صندلی اش راحت بود ولی باز هیچی جای تخت و تشکو نمیگیره ، بدنم خشک میشد و هی هی بیدار میشدم ولی باز از صندلیای معمولی بهتر بود ...هان اینم بگم که اتوبوسمون وای فایو مانیتور داشت ولی نمی تونستیم گوشیامونو شارژ کنیم ! دیگه هرجا نگه میداشتن بدو بدو گوشیامونو شارژ میکردیم .

ناهار روز دومونم تو سبزوار خوردیم حدود ساعت 30/8 رسیدیم مشهد

قرار بود تو دانشگاه فردوسی بمونیم که متاسفانه خیلی خیلی دور بود تازه وقتی ام رسیدیم برنامه اردومونو بهمون دادن که در کمال تعجب شبا فقط استخر و باشگاه بود که کلی بهشون اعتراض کردیم ، خب ما تو شهر خودمونم استخر و باشگاه داریم دیگه ... تازه در کمال تعجب فهمیدیم که فقط دو روز تو مشهد میمونیم نه سه روز ... دانشجوهای دیگه ای که اومده بودن یه روز قبل ما اومده بودن و ما آخرین گروه بودیم http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_neutral.gif

برا منی که دانشگاه ندیده ام دانشگاه فردوسی خیلی عااااالی بود ، طبیعتشو سلفشو اتاقاشو همه چیزش ...

اتاق مام سه نفری بود

دیگه بعد حمومو و شام  با دوستامون تو حیاط نشستیم و مشغول چای و تخمه شدیم !! مثلا که مشهد نیستیمhttp://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_evil.gif

فردا صبحش ساعت 6 با اتوبوسای دانشگاه سمت حرم رفتیم و تو صحن جمهوری و باب الهدایه مراسم برا دانشگاهمون داشتیم وبعد مراسمم که به بچه ها از گل های حرم داده بودن که ما متوجه نشده بودیم :!

بعدا حدود 10 صبح بود که رفتیم سمت ضریح ولی خیلی خیلی شلوغ بود دیگه از همون دور دورا زیارت نامه خوندیم بعدش سمت زیرزمین رفتیم و اونجا دعا و نماز خوندیم و ساعت 1 با اتوبوسای دانشگاه برگشتیم دانشگاه

یکی دو تا از دوستامونم به اتوبوسای دانشگاه نرسیده بودن که 23 تومن پول تاکسی داده بودن!

بعده ناهار و یکمی خواب رفتیم سمت پروما که تقریبا نزدیک دانشگامون بود (برنامه خوده دانشگاه آرامگاه فردوسی و الماس شرق و بازار رضا بود که پیچوندیمشون :دی) اونجام فقط یدونه تل برا آبجیم خریدم یدونه هم کفش اسپورت پسندیدم که متسفانه نخریدمش気持ち のデコメ絵文字 

ساعت 7 برگشتیم دانشگاه باز شبش بیکار و بی عار با دوستامون دور هم جمع شدیم و در کمال تعجب فهمیدیم که با  نوشتن نامه و اینا میشه خودمون بریم حریم که متاسفانه دیر بود و نشد بریم ...

تو این چند روز داییم اینام مشهد بودن که قرار بود با دخترداییم بریم موج های آبی ولی چون دیگه وقتم کم بود نرفتم و صبح چهارشنبه با دوستم رفتیم حرم و یکم از بازار رضا ادویه و اینا خریدیم و باز با اوتوبوسا برگشتیم حرم و عصرش با دوستام رفتیم الماس شرق ... اونجام با دایی و زنداییم قرار گذاشتیم که همو ببینیم ... بعده یکم خرید و اینا داییم اینارو دیدم و قرار شد شبو باهم باشیم ، دختر داییمم که تازه از موج های آبی برگشته بود گفت شبو بریم پارک ملت که نزدیک دانشگاه فردوسی بود ، دیگه از دوستام جدا شدمو باهاشون رفتم و سوار آکروجت و چرخ و فلک و تاب کوچیکو و یدونه چیز گرد که این طرف و اونطرف میرفت و اسمش یادم نیس D: شدم ولی هیچکدوم به اندازه آکروجت ترسناک نبود 顔文字 のデコメ絵文字 کلی ترسیدم و جیغ جیغ کردم

زنداییم و داییم که نشسته بودن مارو نیگا میکردن میگفتن صدای شما از همه بلندتر بود :دی

دخترداییم تاب زنجیری ام میخواست سوار شه که خوشبختانه خسته شد و سوار نشد وگرنه الان سکته کرده بودم و خدمتتون نبودم :دی

بعدشم که با داییم اینا رفتیم سمت حرم که من برم پیش دوستام اونام برن هتلشون که نزدیک حرم بود ...

تو راه رفتنمونم که به دوستم زنگ زدم ببینم کجان یه خبررر خیلی خوب بهم داد که فهمیدم امام رضا حرفامو شنیده 顔文字 のデコメ絵文字

مثله اینکه یه تعدادی قبض صبحونه حرم برا دانشگامون داده بودن که قرعه کشی کردن و اسم منم درومده بوده ..

دیگه رسیدم حرم و یکم زیارت نامه خوندم و با دوستام برگشتیم دانشگاه ... تو دانشگاهم کم کم وسایلامو جمع کردم و حموم رفتم تا ساعت شد 6 و باز با اتوبوسا رفتیم سمت حرم و اول یکم زیارت کردیم با امام رضا وداع کردیم و بعدم رفتیم سمت زیرزمین که اونجام یه پنجره فولادی بود که مردم با صف بندی میرفتن و به ضریح دست میزدن! با اینکه من اصلا اعتقادی به دست زدنو و بوس و اینال ندارم و معتقدم از دورم میشه زیارت کرد و لازم نیست کلی مردمو هول بدم تا به چن تا میله برسم ولی میخواستم دو تا ازون پارچه سبزارو متبرک کنم برا همین با صف رفتم و ...

ولی کاش ضریح اصلی رو هم اینطوری ردیفی کنن ! گاهی که می دیدم مردم چقد همدیگه رو اذیت میکنن تا به ضریح دست بزنن اشکم در میومد که چرا باید مردم ما اینطوری باشن!

خاصه بعده زیارتم رفتیم صبحونه و یکمیشو خوردم و یکمیشم برا دوستامو خانواده برداشتم 表現 のデコメ絵文字

امام رضا تو این روز آخر خیلی خوشحالم کرد که مهمونم کرد

بعدم اومدیم سمت دانشگاهو وسایلارو تو اتوبوس گذاشتیم و اومدیم سمت شهر خودمون ... کل راهم خوابیده بودم خوشبختانه ...

تقریبا ساعت 8/30 رسیدم خونه و چون خیلی دلم میخواست بنویسم اومدم اینجا

امیدوارم قسمت همه دوستام بشه

+ رو قرمزا کلیک کنید (:

 

6

امروز ساعت 9 راه افتادیم و الانم که ساعت 20:58 هس تازه تهرانو رد کردیم ، خیلی خوشحالم که با اتوبوس اومدیم :) تا حالا اتوبوس vip سوار نشده بودم! انصافا خیلی باحاله :) مانیتو مخصوص هر صندلی و تک صندلی و از همه مهم تر وای فای ، صندلیشام ازون صندلی دندان پزشکاس :دی مدیونین فک کنین ندید بدیدم (: مقصد اولمون جمکرانه :) دعاگوی همتون هستم ...

4

راهی مشهدم ، نمیدونم چرا دلم خیلی گرفته :) مامان و بابا میدونم خیلی اذیتتون کردم منو ببخشین :°( خدااااا ....

4

+ این پروژه ی لباس جمع کردنم سخته ها !!

به من باشه که کل خونه رو برمیدارم میبرم! ولی خب با مشورت های بسیار به یه کوله و کیف قانع شدم!

حالا با دوستم حرف میزدیم میگه من یه چمدون میارم با یه کیف دستی! گفتم بابا چمدونو ولش زیاده! (بعد فک میکردم منظورش ازون چمدون کوچولو موچولو هاس دیگه ولی بعدا یادم افتاد این یه چمدون داره هم قده منه شاید اونو میگه!) بهش گفتم مدیونی بگی همون چمدون دانشگاهو میاری! میگه خب آره همونو میارم :دددددددددی یعنی ترکیدمآ ...


+ این روزها از بس همه جا بحث کنکوره به سرم زده دوباره کنکور بدم :نیش

الان که ترم هفتم اگه بخوام انصراف بدم باید نزدیک 50 تومن اینا به دانشگاه بدم! اگه کارشناسیمم بگیرم دیگه نمی تونم سراسری قبول شم باید برم آزاد ... به نظرم داروسازی ارزششو داره بازم کنکور بدم ولی من یکم تو درس خوندن تنبلم! اصلا نمی تونم زیاد درس بخونم .. تو دوره پشت کنکوریم بیشترین ساعت مطالعه ام 8 بود که اونم ماهی یه بار اونقد میخوندم بقیه روزا 5-6 ساعت میخوندم! ولی یه ویژگی خوبمم اینه که اگه بخونم نتیجه شو میگیرم! مثلا دوستم روزی 12-13 ساعت درس میخوند ولی همیشه ی خدا ترازش از من کمتر بود! منم میگفتم اینقد میخونم فکر میکرد دروغ میگم :|

از یه طرف دیگه هم با خودم میگم منی که نمی تونم چن تا کتابو برا ارشد بخونم چجوری بعده سه سال و نیم دوباره کتاب های درسیمو بخونم؟!!

البته اینا همش حرفه ها ! اگه مثلا بخوام انصراف بدم هیشکی نمیذاره! ...

خلاصه روز به روز دارم نسبت به شغل و رشته ام متنفرتر میشم! این مسئولین محترم کاری کردن که اگه اعتقاد به خدا و قیامتش نداشتم همین الان خودمو خلاص میکردمو والسلام ... خدا جواب این همه چشم منتظر و دل شکسته رو بده :/


3

24 مرداد میرم مشهد :) امام رضا طلبیده :) امیدوارم بتونم استفاده کنم :)
میخواستم تا مشهد رفتنم گوشیمو عوض کنم ولی با این شرایط نمیشه! دوس داشتم note بگیرم آخرین مدلش 5 هس هفته اول شهریورم مدل بعدیش (7) میاد! حالا اگه الان بخرم خیلی ضرر میکنم! هم اینکه وقتی 7 بیاد قیمت 5 خیلی پایین میاد همم اینکه اگه قیمت 7 دو خورده ای بود میتونم بگیرم ولی تو یه سایتی نوشته بود حدود قیمتش احتمالا 3400 باشه که اونموقع باید 5 و بخرم.
به فکرم زده برم s7 بخرم! یا هم s6 ... ولی اونموقع گوشی به دلم نمی شینه!
اگه نخرمم باید با این گوشی قراضه برم مشهد :| 
البته شاید بگین گوشی به مشهد چه ربطی به هم دارن؟ خب من میخواستم کل راهو بازی کنم  واسه همین :دی 
خب عکسم میخواستم بگیرم باز با این گوشی قراضه خوب نمیشه ...
این دانشگاه مام خیلی ... !! اول 260 گرفتن گفتن با قطار میبرنمون مشهد  بعد گفتن 130 بهتون برمیگردونیم با همون قطار! الانم میگن اتوبوس با 130 :| 
اگه دلم مسافرت و مشهدو نمی خواست اصلا نمی رفتم ولی چه کنم که خیلی دلم میخواد برم مشهد ....

+ خدایااااااا خواهشا این ست والیبالو ببریم دا 
ست چهارم : 21-19 
+ درسته باختیم ولی واقعاااااااااا این باخت چیزی از ارزش های ما کم نمیکنه! بچه ها با تموم غیرت و جونشون بازی کردن ، از لهستانم هیچی کم ندارن ... به قول مجری تو این المپیک خیلی باختیم ولی این غرور انگیز ترین باختمون بود
انصافا وقتی سید حالش خوبه تیممون خوب بازی میکنه ... ان شاء الله بقیه بازیارو ببریم :)
به نو پایی اینجا توجه نکن ! نویسنده اش سال هاست که در این کار است!هرچند که نوشته هایش نابالغ است.

اینجا یک صفحه مجازی نیست بلکه صفحه ای از دل نویسنده است که دوست دارد همراه داشته باشد.

اگر از اینجا گذر کردی و خطی از دل نوشته هایش را خواندی ، یادگاری ای برای او بگذار ...
Designed By Erfan Powered by Bayan