ستاره باران

مشهد

سلام ، حالتون خوبه؟ 

گفتم تا کشتی فینالمون شروع شه بیامو خاطرات مشهدمو بتویسم  http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_smile.gif

بعدا نوشت :

خسته نباااااااااااااااااشی دلاور :**

این یه مدال برامون از صد تا مدال کشورهای دیگه ارزشمندتره :) غیرتتو شکر :)


سفر خوبی بود .. خوش گذشت http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_lol.gif

یکشنبه ساعت نه و نیم راه افتادیم ، همونطور که گفتم انصافا اتوبوسمون عالی بود ولی خب خیلی تو راه بودیم! اگه با قطار یا هواپیما میرفتیم خیلی بهتر میشد ...

من و دوستام تو ردیف سوم نشسته بودیم جامون خوب بود .

تو رستوران ایرانیان زنجان ناهار خوردیم شامم تو یه رستوران نزدیک جمکران بودیم ، تو جمکرانم نزدیک یه ساعت موندیم و حرم حضرت معصومه هم حدودا نیم ساعت بعدم راه افتادیم طرف مشهد ... با اینکه صندلی اش راحت بود ولی باز هیچی جای تخت و تشکو نمیگیره ، بدنم خشک میشد و هی هی بیدار میشدم ولی باز از صندلیای معمولی بهتر بود ...هان اینم بگم که اتوبوسمون وای فایو مانیتور داشت ولی نمی تونستیم گوشیامونو شارژ کنیم ! دیگه هرجا نگه میداشتن بدو بدو گوشیامونو شارژ میکردیم .

ناهار روز دومونم تو سبزوار خوردیم حدود ساعت 30/8 رسیدیم مشهد

قرار بود تو دانشگاه فردوسی بمونیم که متاسفانه خیلی خیلی دور بود تازه وقتی ام رسیدیم برنامه اردومونو بهمون دادن که در کمال تعجب شبا فقط استخر و باشگاه بود که کلی بهشون اعتراض کردیم ، خب ما تو شهر خودمونم استخر و باشگاه داریم دیگه ... تازه در کمال تعجب فهمیدیم که فقط دو روز تو مشهد میمونیم نه سه روز ... دانشجوهای دیگه ای که اومده بودن یه روز قبل ما اومده بودن و ما آخرین گروه بودیم http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_neutral.gif

برا منی که دانشگاه ندیده ام دانشگاه فردوسی خیلی عااااالی بود ، طبیعتشو سلفشو اتاقاشو همه چیزش ...

اتاق مام سه نفری بود

دیگه بعد حمومو و شام  با دوستامون تو حیاط نشستیم و مشغول چای و تخمه شدیم !! مثلا که مشهد نیستیمhttp://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_evil.gif

فردا صبحش ساعت 6 با اتوبوسای دانشگاه سمت حرم رفتیم و تو صحن جمهوری و باب الهدایه مراسم برا دانشگاهمون داشتیم وبعد مراسمم که به بچه ها از گل های حرم داده بودن که ما متوجه نشده بودیم :!

بعدا حدود 10 صبح بود که رفتیم سمت ضریح ولی خیلی خیلی شلوغ بود دیگه از همون دور دورا زیارت نامه خوندیم بعدش سمت زیرزمین رفتیم و اونجا دعا و نماز خوندیم و ساعت 1 با اتوبوسای دانشگاه برگشتیم دانشگاه

یکی دو تا از دوستامونم به اتوبوسای دانشگاه نرسیده بودن که 23 تومن پول تاکسی داده بودن!

بعده ناهار و یکمی خواب رفتیم سمت پروما که تقریبا نزدیک دانشگامون بود (برنامه خوده دانشگاه آرامگاه فردوسی و الماس شرق و بازار رضا بود که پیچوندیمشون :دی) اونجام فقط یدونه تل برا آبجیم خریدم یدونه هم کفش اسپورت پسندیدم که متسفانه نخریدمش気持ち のデコメ絵文字 

ساعت 7 برگشتیم دانشگاه باز شبش بیکار و بی عار با دوستامون دور هم جمع شدیم و در کمال تعجب فهمیدیم که با  نوشتن نامه و اینا میشه خودمون بریم حریم که متاسفانه دیر بود و نشد بریم ...

تو این چند روز داییم اینام مشهد بودن که قرار بود با دخترداییم بریم موج های آبی ولی چون دیگه وقتم کم بود نرفتم و صبح چهارشنبه با دوستم رفتیم حرم و یکم از بازار رضا ادویه و اینا خریدیم و باز با اوتوبوسا برگشتیم حرم و عصرش با دوستام رفتیم الماس شرق ... اونجام با دایی و زنداییم قرار گذاشتیم که همو ببینیم ... بعده یکم خرید و اینا داییم اینارو دیدم و قرار شد شبو باهم باشیم ، دختر داییمم که تازه از موج های آبی برگشته بود گفت شبو بریم پارک ملت که نزدیک دانشگاه فردوسی بود ، دیگه از دوستام جدا شدمو باهاشون رفتم و سوار آکروجت و چرخ و فلک و تاب کوچیکو و یدونه چیز گرد که این طرف و اونطرف میرفت و اسمش یادم نیس D: شدم ولی هیچکدوم به اندازه آکروجت ترسناک نبود 顔文字 のデコメ絵文字 کلی ترسیدم و جیغ جیغ کردم

زنداییم و داییم که نشسته بودن مارو نیگا میکردن میگفتن صدای شما از همه بلندتر بود :دی

دخترداییم تاب زنجیری ام میخواست سوار شه که خوشبختانه خسته شد و سوار نشد وگرنه الان سکته کرده بودم و خدمتتون نبودم :دی

بعدشم که با داییم اینا رفتیم سمت حرم که من برم پیش دوستام اونام برن هتلشون که نزدیک حرم بود ...

تو راه رفتنمونم که به دوستم زنگ زدم ببینم کجان یه خبررر خیلی خوب بهم داد که فهمیدم امام رضا حرفامو شنیده 顔文字 のデコメ絵文字

مثله اینکه یه تعدادی قبض صبحونه حرم برا دانشگامون داده بودن که قرعه کشی کردن و اسم منم درومده بوده ..

دیگه رسیدم حرم و یکم زیارت نامه خوندم و با دوستام برگشتیم دانشگاه ... تو دانشگاهم کم کم وسایلامو جمع کردم و حموم رفتم تا ساعت شد 6 و باز با اتوبوسا رفتیم سمت حرم و اول یکم زیارت کردیم با امام رضا وداع کردیم و بعدم رفتیم سمت زیرزمین که اونجام یه پنجره فولادی بود که مردم با صف بندی میرفتن و به ضریح دست میزدن! با اینکه من اصلا اعتقادی به دست زدنو و بوس و اینال ندارم و معتقدم از دورم میشه زیارت کرد و لازم نیست کلی مردمو هول بدم تا به چن تا میله برسم ولی میخواستم دو تا ازون پارچه سبزارو متبرک کنم برا همین با صف رفتم و ...

ولی کاش ضریح اصلی رو هم اینطوری ردیفی کنن ! گاهی که می دیدم مردم چقد همدیگه رو اذیت میکنن تا به ضریح دست بزنن اشکم در میومد که چرا باید مردم ما اینطوری باشن!

خاصه بعده زیارتم رفتیم صبحونه و یکمیشو خوردم و یکمیشم برا دوستامو خانواده برداشتم 表現 のデコメ絵文字

امام رضا تو این روز آخر خیلی خوشحالم کرد که مهمونم کرد

بعدم اومدیم سمت دانشگاهو وسایلارو تو اتوبوس گذاشتیم و اومدیم سمت شهر خودمون ... کل راهم خوابیده بودم خوشبختانه ...

تقریبا ساعت 8/30 رسیدم خونه و چون خیلی دلم میخواست بنویسم اومدم اینجا

امیدوارم قسمت همه دوستام بشه

+ رو قرمزا کلیک کنید (:

 

6

امروز ساعت 9 راه افتادیم و الانم که ساعت 20:58 هس تازه تهرانو رد کردیم ، خیلی خوشحالم که با اتوبوس اومدیم :) تا حالا اتوبوس vip سوار نشده بودم! انصافا خیلی باحاله :) مانیتو مخصوص هر صندلی و تک صندلی و از همه مهم تر وای فای ، صندلیشام ازون صندلی دندان پزشکاس :دی مدیونین فک کنین ندید بدیدم (: مقصد اولمون جمکرانه :) دعاگوی همتون هستم ...

4

راهی مشهدم ، نمیدونم چرا دلم خیلی گرفته :) مامان و بابا میدونم خیلی اذیتتون کردم منو ببخشین :°( خدااااا ....

4

+ این پروژه ی لباس جمع کردنم سخته ها !!

به من باشه که کل خونه رو برمیدارم میبرم! ولی خب با مشورت های بسیار به یه کوله و کیف قانع شدم!

حالا با دوستم حرف میزدیم میگه من یه چمدون میارم با یه کیف دستی! گفتم بابا چمدونو ولش زیاده! (بعد فک میکردم منظورش ازون چمدون کوچولو موچولو هاس دیگه ولی بعدا یادم افتاد این یه چمدون داره هم قده منه شاید اونو میگه!) بهش گفتم مدیونی بگی همون چمدون دانشگاهو میاری! میگه خب آره همونو میارم :دددددددددی یعنی ترکیدمآ ...


+ این روزها از بس همه جا بحث کنکوره به سرم زده دوباره کنکور بدم :نیش

الان که ترم هفتم اگه بخوام انصراف بدم باید نزدیک 50 تومن اینا به دانشگاه بدم! اگه کارشناسیمم بگیرم دیگه نمی تونم سراسری قبول شم باید برم آزاد ... به نظرم داروسازی ارزششو داره بازم کنکور بدم ولی من یکم تو درس خوندن تنبلم! اصلا نمی تونم زیاد درس بخونم .. تو دوره پشت کنکوریم بیشترین ساعت مطالعه ام 8 بود که اونم ماهی یه بار اونقد میخوندم بقیه روزا 5-6 ساعت میخوندم! ولی یه ویژگی خوبمم اینه که اگه بخونم نتیجه شو میگیرم! مثلا دوستم روزی 12-13 ساعت درس میخوند ولی همیشه ی خدا ترازش از من کمتر بود! منم میگفتم اینقد میخونم فکر میکرد دروغ میگم :|

از یه طرف دیگه هم با خودم میگم منی که نمی تونم چن تا کتابو برا ارشد بخونم چجوری بعده سه سال و نیم دوباره کتاب های درسیمو بخونم؟!!

البته اینا همش حرفه ها ! اگه مثلا بخوام انصراف بدم هیشکی نمیذاره! ...

خلاصه روز به روز دارم نسبت به شغل و رشته ام متنفرتر میشم! این مسئولین محترم کاری کردن که اگه اعتقاد به خدا و قیامتش نداشتم همین الان خودمو خلاص میکردمو والسلام ... خدا جواب این همه چشم منتظر و دل شکسته رو بده :/


3

24 مرداد میرم مشهد :) امام رضا طلبیده :) امیدوارم بتونم استفاده کنم :)
میخواستم تا مشهد رفتنم گوشیمو عوض کنم ولی با این شرایط نمیشه! دوس داشتم note بگیرم آخرین مدلش 5 هس هفته اول شهریورم مدل بعدیش (7) میاد! حالا اگه الان بخرم خیلی ضرر میکنم! هم اینکه وقتی 7 بیاد قیمت 5 خیلی پایین میاد همم اینکه اگه قیمت 7 دو خورده ای بود میتونم بگیرم ولی تو یه سایتی نوشته بود حدود قیمتش احتمالا 3400 باشه که اونموقع باید 5 و بخرم.
به فکرم زده برم s7 بخرم! یا هم s6 ... ولی اونموقع گوشی به دلم نمی شینه!
اگه نخرمم باید با این گوشی قراضه برم مشهد :| 
البته شاید بگین گوشی به مشهد چه ربطی به هم دارن؟ خب من میخواستم کل راهو بازی کنم  واسه همین :دی 
خب عکسم میخواستم بگیرم باز با این گوشی قراضه خوب نمیشه ...
این دانشگاه مام خیلی ... !! اول 260 گرفتن گفتن با قطار میبرنمون مشهد  بعد گفتن 130 بهتون برمیگردونیم با همون قطار! الانم میگن اتوبوس با 130 :| 
اگه دلم مسافرت و مشهدو نمی خواست اصلا نمی رفتم ولی چه کنم که خیلی دلم میخواد برم مشهد ....

+ خدایااااااا خواهشا این ست والیبالو ببریم دا 
ست چهارم : 21-19 
+ درسته باختیم ولی واقعاااااااااا این باخت چیزی از ارزش های ما کم نمیکنه! بچه ها با تموم غیرت و جونشون بازی کردن ، از لهستانم هیچی کم ندارن ... به قول مجری تو این المپیک خیلی باختیم ولی این غرور انگیز ترین باختمون بود
انصافا وقتی سید حالش خوبه تیممون خوب بازی میکنه ... ان شاء الله بقیه بازیارو ببریم :)

2

دیشب خیلی خوشگل و مجلسی 800 مگ اینترنتو به باد دادم رفت!

واقعا اینا فیلمه که میسازن؟! مثلا یه روز خواستم یه فیلم عاشقانه ببینم به جای علمی تخیلی های عزیزم! زدو فیلم what if و انتخاب کردم ولی حتی نیم ساعتشم نیگا نکردم از بس چرت بود! بازیگراشم خیلی نچسب بودن :|


صد رحمت به وطنیا :/


یه چیز دیگه : خجالت نمی کشید که تمام بازدیدکننده های من از آمر*یکاس؟ چرا میذآرید این اجنبی ها وب منو پاتوق خودشون کنن ؟اونوخ شما وطنیا یه کامنت :) یا :* نمیذآرید؟!!واقعا چرا ؟

خدایی این آمارگیر بیان درسته؟

اونقدی که من از آمر*یکا و رو*سیه و ایتا*لیا مخاطب دارم از ایران ندارم :/

متاسفانه فینگلیشمم خوب نیست سلامی بهشون عرض کنم! حالا یدونه های فرندز مینویسم تا دلشون نشکنه :) آخی طفلکیا :*

  Hi Friends ...


الـمپیک




+ بوکس وزن 81 کیلوگرم : احسان روزبهانی در دیدار با پیترمولنبرگ از هلند نتیجه را واگذارکرد و ازدور مسابقات حذف شد!

+ ما مدال می خواهیم قهرمانان :|
به نو پایی اینجا توجه نکن ! نویسنده اش سال هاست که در این کار است!هرچند که نوشته هایش نابالغ است.

اینجا یک صفحه مجازی نیست بلکه صفحه ای از دل نویسنده است که دوست دارد همراه داشته باشد.

اگر از اینجا گذر کردی و خطی از دل نوشته هایش را خواندی ، یادگاری ای برای او بگذار ...
Designed By Erfan Powered by Bayan